مسیر زندگی

دنیای جوانی دنیای پر از آرزوهای رنگین پر از حس دوستی و محبت است که نیاز به .....

مسیر زندگی

دنیای جوانی دنیای پر از آرزوهای رنگین پر از حس دوستی و محبت است که نیاز به .....

بیداری

یادمه کلاس اول راهنمایی بودم هفته های اول مدرسه بودوهنوز نتونسته بودم با وضعیت جدید سازگار بشم.یکی از همون شبها من و خواهرم تا آخر شب گفتیمو خندیدیم اصلا یادم نبود فردا شیفت مدرسه ام صبح یا ظهر ....خلاصه شب گذشت و وقتی از خواب بیدار شدمو چشم ام به ساعت خونه افتاد انگار آسمون رو سرم خراب شد ساعت۸ بود نمی دونستم چکار کنم شاید یکی دیگه جای من بود می گفت بی خیال حالا که خواب موندم اما من هیچ وقت یادم نمی یاد به خاطر اینطور مسائل جزئی قید درسو مدرسه رو بزنم پس اصرار پشت اصرار به بابا و مامان که من باید برم مدرسه دیرم شده ...بالاخره این اصرار نتیجه بخش شد برادرم من رو به مدرسه رسوند وناظم مدرسه عذرم را موجه کردو گفت خوشحال باش هنوز معلم کلاس۱۰۱ نرفته بدو برو سر کلاست من هم دوان دوان به سمت کلاسم حرکت کردم... فکر میکنید دنباله داستان چی میشه؟

زندگی زیباست...

زندگی قصر دل انگیز خیال ... زندگی زمزمه گرم جهان ... زندگی بوی دلاویز وصال ... زندگی آینه پاک زمان ... در نگاه گل سرسبز وجود ... در دل شادی و شور  ... در سرا پرده ایی از بود و نبود ... زندگی رسم خوش عاطفه هاست ... گردش چرخ حیات ... تپش قلب زمین ... انعکاس گل نورانی مهر ... بر بلندای تن آینه ها ... زندگی خنده زیبای امید ... بر شب تیره یأس ... تابش نور خدا  ... بر دل مرده خاک ... زندگی سنبل عشق ...  زندگی شادی و شوق  ... زندگی یکسره پیوند و صفاست ... زندگی زیباست...

مداد رنگی

بچه که بودیم عاشق مداد رنگی بودیم...هر رنگی دلمون می خواست به زندگی می زدیم.
بزرگ که شدیم نوک مداد رنگیها کند شده بودو ما مجبور بودیم بتراشیمشون...
مدادها کوچک وکوچکتر می شدندو تیغ مداد تراش هم کندتر...
باز بزرگتر شدیم...اونقدر مداد هایمان را تراشیده بودیم که به سختی می گرفتیمشون...
اما باز هم رنگی به زندگی می زدند...
پیر که بشیم همه رنگهای جعبه مداد رنگی تموم میشه...اونوقته که مدادسیاه که تا الان
بی استفاده مونده و مثل وزیر سنگ دل میمونه,با تموم قدرت میاد...
رنگ مرگ به زندگی میزندو تموم
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خود را نکشند گر عاشق صادقی ز مُردن مهراس مردار بود هرآنکه اورا نکشند